گردنه حیران شهرداری!

طنز/ راوی نقل می کند در ولایت شهر باران بعد از سال ها در شورا تصمیم گرفتند برای فضای سبزشهر ، شهردار انتخاب کنند که از بخت نامراد این دنیای کج مراد و برحسب رای جوانان صاحب دنیای مجازی گردونه چرخید و چرخید و چرخید و مسند به پای یوسف لولا افتاد.

روزها سپری می شد و شهردار جدید برای سهم خواهی جوانان صاحب فالور فعالیت مضاعف می کرد. همه چیز بر وفق مراد بود تا اینکه میرزا بعد از سال ها دوری از منهتن به نزهتگاه خود برگشت و این آغاز مطالبه گری مردم از مسئولان شد!

راوی نقل می کند آمدن میرزا همان و چاپ کاغذ اخبار هم همان؛ یوسف لولا صبح که از خواب بیدار می شد منتظر کاغذ اخبار چشم به ایوان مداین می دوخت تا آن تک سوار پیک جادو از راه برسد و خبرهای مکتوب را با پست های شاخ اینستاگرام مقایسه کند!

القصه در شبی ازشب ها که به درازای شب یلدا بود، یوسف لولا وقتی به خواب رفته بود پدر خود را در خواب دید که او را نصیحت می کرد و… اما متاسفانه از آنجای که سواد رسانه ای یوسف لولا با مشاوران بلاگری افزایش فزایندی پیدا کرده بود، وی صحبت های پدر را نشنیده گرفت و هر شب در صفحه خود استوری می گذاشت و از کاغذ اخبار بد می گفت!

راوی نقل می کند: پدرش به او وصیت کرده بود که در عمر سیاستگذاری خود هیچ گاه از رسانه های مکتوب چیزی نخواند، چرا که آنها هر روز مطالبه گری می کنند و چیز تازه ای می خواهند!

به عنوان مثال آنها یک روز می نویسند آقای شهردار پس کی ما صاحب کرسی شهر خوارک می شویم؟ و روز دیگر از آب گرفتگی معابر می نویسند. شما که شهردار باشی خیابان را می کاوید تا ابعاد اگو را گسترش دهی!

می نویسند آقای شهردار دیروز صبح هوا گرگ و میش بود چشم طاقت دیدن این حجم شخم زدن خیابان را نداشت و افتادیم داخل گودال! می آیی کانال را پر می کنی؛ می نویسند صدای وز وز مگس های سراوان تا بهارستان رسید!شهردار چکسلواکی عاشق محیط زیست است شما چطور؟! روزنامه دیگری می نویسد در خیابان فلان گذر بهمان در حال ساخت و ساز ماده صد هستند، شهردار حواسش باشد.فردای آن روز از شهرداری تشکر می کنند بخاطر چی تا حالا کسی نفهمیده!در قسمت الو سلام؛ عابر پیاده می نویسد: آقای شهردار پس کی آج بیشه را آسفالت می کنند؟ و…شهردار که پسرم تو باشی، آسفالت می کنی آنهم در ظهر تیرماه که خرماپزان است! و روزنامه ها دوباره می نویسند کوچه بی اگو را آسفالت می کنند تا دهن مردم را خاکی و جیب آنها را خالی کنند!

دیگری در فضای سایبری می نویسد: الویت من تنظیم دقیق ساعت میدان شهرداری است!پسرم به مردم سرزمین گوجه های سبز تاکیدکن روزنامه بخوانند تا درصد مطالعه کنندگان زیاد شود و مردم فکر کنند گوش شنوایی هست! ولی تو نخوان!

یوسف لولا که پشتش به شاخ های اینستاگرام گرم بود حرف های پدر را نشنیده گرفت و به کار خود ادامه داد. برای او که شهردار شده بود هیچ کاری را نه پایانی بود و نه آغازی و همه کارهای او فقط تا نیمه راه ادراک می رسید. یوسف لولا در متینگ ها و لایو استوری های خود از پروژه های صحبت به میان می آورد که قرار بود در یک دوره کوتاه مدت پنچ ساله اجرا شود. او از لایروبی رودخانه زرجوب حرفی نمی زد و حتی از فاضلاب خانگی نیز چیزی نمی گفت اما از دهکده جهانی می گفت. او با این گفتمان می خواست برای چند سال دیگر کرسی شهرداری را تصرف و با این عبارت توانست ۵کا به فالور هایش اضافه کند! (بومی فکر کنیم و جهانی حرف بزنیم.)‌

راوی می گوید نه ماه از شهردار شدن یوسف لولا نگذشته بود که هیاهوی شنیده شد. مشاوران رفیق به او رساندن که خبرهایی از داخل شورا زمزمه می شود که چندان خوش آیند نمی باشد! ولی او این بار هم بی اعتنا به کار خود ادامه داد، چرا که پشتش هنوز گرم بود! اما اینبار اوضاع فرق می کرد و هنوز چند هفته از آخرین لایو استوری او نگذشته بود که زمزمه ها‌ به هیاهو تبدیل شد!‌

راوی نقل می کند که یوسف لولا بر بالای برجک شهرداری رفت و رو به مردم گفت: نور چشمی های من، عزیزان من، هم اکنون ماهواره ها تصویر ما را به بنگاه های خبرپراکنی مخابره می کنند و افرادی چون من و تو باید برای ما بخندند. بیاید سکوت کنیم، سکوت سرشار از ناگفته هاست. اعتراض شما این است که چرا ما در بلوارها، پارک های یا مبلمان شهری کاری نکرده ایم؟!‌اصولا کاری نکرده ایم! حرفم را گوش کنید آنگاه اعتراض کنید. چاله چوله ها را کی پر کرده،جدول ها رو کی رنگ زده است.‌شاعر شیرین سخن چه خوش سرود:مردم این زمانه ، مثل گل انارند/از دور جلوه دارند از نزدیک بو ندارند…

لطفا برایم کف نزنید، شما با این اعتراضات یک نسل را ماهواره نشین می کنید. برای ما که می خواهیم جهانی شویم خوبیت ندارد!سروران گرام،الان بحث عرضه و تقاضاست، بحث تولید، تولید و تولید است. بحث صادرات است. بحث واردات! شهرداری که نمی تواند بودجه تولید کند.

به جلساتی که با دوستان شورا داشتم خوب توجه کنید… بودجه !لطفا ساکت…بگذارید حرفم به جمع بندی برسد. ما در جامعه مدنی زندگی می کنیم، نظر شما مردم مهم است؟! دستور دادم برای کشاورزان باران بیاورند. برای من سوت نزنید، من از دست و سوت شما می ترسم. فقط برادران زیر پایم را خالی نکنید! شما چهار نفرهستید.جامعه مدنی جامعه مردم سالار است. من به حرف های شما مردم احترام می گذارم.

در روزنامه ها تیتر زدند که شهردار غوغا سالار است. روزنامه دیگر نوشته شهردار به کجا می رود؟! یکی عکس زن دستفروش خیابان مطهری را تیتر کرده، “مغازه چی شد”؟

مردم شهرباران های نقره ای من پروژه زیاد دارم: پروژه دوچرخه سواری در پیاده راه فرهنگی، مسابقه هفتگی در لایو استوری، افزایش حقوق بازنشستگان و… نه نه آن شعار برای مجلس بود، دادن خانه شیک به زوجهای جوان، کاریابی برای جوانان ، حقوق عقب مانده پرسنل شهرداری.این ها دور انداز من برای مجلس است …

مردم رنج و برنج با این همه استعداد، شما و دوستان ناراضی شورا فقط یک بیکار به جامعه شهرباران اضافه می کنید!

ای کاش به حرف پدر خدابیامرزم گوش می دادم و هر رسانه ای که بد ما را می گفت به جلسات راهش نمی دادم. البته این کار را هم کرده ام!

راوی می گوید: یوسف لولا از سکوی شهرداری که پایین می آمد ،مسئولان طراز اول شهرداری به او گفتند: قربان!شما عزل شدید. لطفا کت خود را در آورید و یوسف لولا کتش را که همین جوری در می آورد زد زیر آواز:شهر ما شهردار ندارد/یک نفر مثل من ندارد/جمع شورای شهرمان افسوس/از خودش اختیار ندارد

مجید مصطفوی

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://bazbarankhabar.ir/?p=25748

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

تصویر روز:

پیشنهادی: