نگاهی برمجموعه داستان مه و اشباح نسیان گرفته/ابوالقاسم مبرهن

ریچاردکرنی درکتاب درباب داستان می نویسد:

داستان گفتن برای انسان کاری اساسی چون خوردن است.در واقع،حتی اساسی تر نیز هست،چون غذا ما را زنده نگه می دارد،اما داستان به زندگیمان ارزش می بخشد.داستان به شرایط ما صبغه ای انسانی می دهد.

مجموعه داستان مه و اشباح نسیان گرفته از ابوالقاسم مبرهن در برگیرنده ٨ داستان کوتاه است. هشت داستانی که در شیوه نقل روایت شایسته تقدیر است.

هیچ کس تنها نیست اولین داستان این مجموع است.راوی زنی حامله ای است که فرزندش سه ماه بعد متولد خواهد شد.زمانی که در ورودی آپارتمان باز ماند مردی تحت تعقیب وارد خانه می شود.وآغاز کشمکش داستانی.گویی زن در رقابت و تقابل با نویسنده قرار دارد.

محمد حسینی در کتاب ویرایش و زبان داستان می نویسد:داستان متنی است که اتفاقاتی را روایت می کند،اتفاقاتی که باهم رابط علی و معلولی دارند.و به نحوی تابع توالی زمانند.به عبارتی هیچ اتفاق و اقدامی در داستان روی نمی دهد مگر اینکه براساس منطق حاکم بر متن دلیل داشته باشدو تابع توالی یا خط زمان باشند.

فرهاد می گوید:شمادرتمام طول مدتی که زنم پیاز سرخ می کرد درون کمدلباس ها قایم شده بودید؟!

مرد مرددو باکمی اظطراب می گوید:

باور کنیدحق رابه شمامی دهم که بترسید.می توانیدمن را تحویل پلیس د هید.باورکنید آمدنم به اینجا یک اتفاق ساده بود.در ورودی شما باز بود.

میخاییل باختین در تخیل مکالمه ای می نویسد:

وقتی شخصیت های داستان هنوز انسان واقعی هستند،می توان کاملا آنها را فهمید و به حدی عادی که فرض می شوندکه به نظر نمی آید هیچ مشکلی ایجادکنند.اما آنها از زندگی واقعی به سمت داستان ادبی حرکت کرده اند و باخود تمامی خصلت ها را انتقال می دهند.

در داستان دوم این مجموعه از آینه، راوی از ترس آدمها ی که زمانی به ناحق ظلمی کرده بودند می گوید.

بچه که بود، هروقت شب ها از کوچه ی تنگ و سنگلاخی شان رد می شد، سوت می زد؛خیال می کرد باصدای سوت ارواح را دور می کند.بعضی ها می گویندروح نجمه هرشب به شکل های جورواجور در می آید.

ساحت چشم، نگاه یا نظر را به بار می آورد و ساحت فکر، ایدئولوژی و وجهه ی نظر را.

در داستان سوم تا سی و دو .مهرداد را بسته بودندبه تیرک چوبی،درست مثل من، سرش پایین بود.راوی، خواننده را با خود به یک مسابقه رالی می برد.قمار،جوانان بی بندوبار و …این داستان از نظر معماری و ساختار، اثر دایره ای شکل دارد.

احمد اخوت در دستور زبان داستان می نویسد:ژرف ساخت داستان بخش تقریبا ناپیدای آنست.این بخش ناپیدا شامل طرح،شخصیت ومضمون می باشد.طرح بخش گویای روایت است .بدین جهت می توان گفت ،مجموعه حاضر خوش درخشیده است.

در داستان چهارم نمای خاموش . دغدغه نویسنده معیشت مردم روستانشین است.عنصرروستایی که نویسنده با توانایی قابل تحسین آن را شکوفا کرده است.

راضیه وقدیر زن وشوهر تهیدستی که با کار کشاورزی و شکارپرندگان روزگار می گذارنند.ونویسنده با ذکاوت توانست از مثل چراغی که به خانه رواست… استفاده کاربردی کند.

قدیر دوباره به حرم نزدیک شد.طواف کرد.کنج حرم لحظه ای ایستاد.مشبک ها را وارسی کرد:بامیلگرد ساختن!چقدرهم محکم!یک چشمش را بست و باچشم دیگرش نظر به انگشتر طلا داشت.

داستان پنجم این مجموعه باد و خاکستر است.داستانی از غیبت دایی در روستای سوته.

در داستان بعدی این مجموعه یکی مثل دیگری در مورد داستان حوری افلاکیان مربی پرورشی دبیرستان دخترانه سمیه است. نویسنده منتقد نظام آموزش و پرورش با جسارت خاصی مشکلات مدارس دخترانه را بازگو می کند.

در داستان مه واشباح نسیان گرفته، که بلندترین داستان این مجموعه است . قصه زنی ست که شوهرش را گم کرده است .این روایت مرا یاد داستان زنی که مردش را گم کرد از صادق هدایت انداخت.

انگار ابوالقاسم مبرهن مانند صادق هدایت که زن در اکثر داستانهای او حضوری تام ، محوری و پررنگ دارند، مسخ شده است.

درپایان کتاب یعنی داستان هشتم ، به نام کافه بن بست.راوی یک زن است .

دراین مجموعه داستان بارویکرد دایره ای روایت از داستان اول که با یک زن بود شروع می شود و در داستان هشتم با روایت یک زن خاتمه پیدا می کنند.

انگار زنان مجموعه داستان ابوالقاسم مبرهن می خواهند پوست اندازی کنند.

مجیدمصطفوی

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://bazbarankhabar.ir/?p=25387

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

تصویر روز:

پیشنهادی: