وقتی کارگردان یک قدم از بازیگر جلوتر است

باز باران خبر/ الیف شافاک در جاودانه خود اشاره می کند که “به جای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده تسلیم شو،  بگذار زندگی با تو جریان یابد نه بی تو، نگران زیر و رو شدن زندگیت نباش، از کجا معلوم زیر زندگی ات بهتر از رویش نباشد.” 
  … وقتی وارد سالن نمایش بلانش دوبوا می شویم بازیگر نمایش خانم الناز ابروش پیش از ما در زیر یک پوششی  آرمیده است، البته به قول دوست هنرمندم آقای موسی علیجانی ایکاش او را واقعا در صدفی نشان می دادند تا مخاطب به باور ذهنی خود بلانش که خود را چون جوهری می بیند و به بافته رویای خودش بیشتر نزدیک است، شکل بگیرد اما با چیزی شبیه یک توری شب خواب کودکان روبرو می شویم اول نمایش می رود و آخر نمایش بازمی‌گردد که گویی فقط قرار است مانند قاعده شاعران غزلسرای قدیمی یک مطلع و مقصد را برای ذهن مخاطب تداعی کند. 

از خودمان می پرسیم حالا اگر کسی نداند ماجرای قصه زیبایی (اتوبوسی به نام هوس ) اثر “تنسی ویلیامز” چیست، تکلیفش با اشاره های داستانی بازیگر به کجا می رسد و این بلانش نگون بخت به عنوان یکی از شخصیت های همین اثر از  تار پود نمایش اصلی انتخاب شده تا به صورت منولوگ توسط بانوی بازیگر این اثر خانم  الناز ابروش بازی کند، پس ارائه نقش او به تماشای عکس های قدیمی از یک آلبوم عکس شباهت پیدا می‌کند. 

مهرداد هنرمند کارگردان و مدرس بازیگری در شهر ما شناسنامه دارد و اکثر اهالی تئاتر با آثار او طی ده سال اخیر آشنایی دارند؛ اگر از من بپرسید می گویم آمده بودم اتود یک تمرین بر اسپین‌آف را ببینیم (انگلیسی: Spin-off) یا ( مشتق )به یک رمان، برنامه رادیویی، برنامه تلویزیونی، بازی ویدئویی، فیلم یا هر کار روایتی گفته می‌شود که بر اساس داستان یا مفهوم یک اثر دیگر باشد. اسپین‌آف ممکن است جزئیات بیشتری از آن را روایت کند و یا روایتگر داستان متفاوتی باشد؛ اسپین‌آف‌ها معمولاً بر اساس کارهای بسیار موفق ساخته می‌شوند و گاه بر اساس شخصیت‌های فرعی آن داستان هستند. 

در اینجا آمده ایم اتوبوسی به نام هوس را ببینم چرا که قدم به قدم تمهیدات کارگردانی به دلیل ضعف های بازیگر و بر عکس قدرت عمل کارگردان بیرون می زند، گویی برای هر دقیقه چند حرکت ابتکاری از کارگردان دیده می شود و  منتظر بازیگر است اما دریغ از همسویی و جلوه های لازم در بیان و بدن بازیگر که قدم به قدم از دنبال کردن این مقدار ابتکار جا می ماند.در جای از نمایش صدای ذهن بلانش صدای مردی شده که حضورش به عنوان شوهر خواهر بلانش یک پارادوکس احساسی را برایش بر انگیخته از طرفی جذاب است و از سوی دیگر بیش از حد معمولی و بر گرفته از عادات مردم کف خیابان‌ آمریکایی است، و در جای دیگر صدای کودکی خود را می شنود و او که به قدری از این عدم هماهنگی در خواستن و نخواستن شوهر خواهر به تنگ آمده که صدای ذهنی بلانش در چند فراز به جای تفاوت در دریافت جوهر نقش دچار نقصان در اجرا می شود که صد البته این ابتکار کارگردان زیبا اما در عمل ابتر و ناکارآمد مانده است.

مانند مثال فوق بسیار است و گویی بازیگر خواسته تا به اجرای خانم “ویوین لی” که بازیگر انگلیسی بود که دو بار به خاطر بازی در فیلم‌های “بر باد رفته” در نقش “اسکارلت اوهارا” و فیلم اتوبوسی به نام هوس در نقش بلانش دوبوا (یعنی نسخه اصلی همین نقش) برندهٔ جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شد ؛ آیا اینجا هم قرار است چون در فیلم اتوبوسی به نام هوس بازیگر این تئاتر متعهد باشد و از اجرای سینمای آن فاصله نگیرد در حالی که همه می دانیم کارگردان در مدیوم جدیدی برایش میزانسن چیده و قرار است مخاطبان تئاتر تماشا کنند و اگر کسی قرار است همان بازی بی نظیر ویوین لی را در آن فیلم تحسین کند که خب نیازی به نسخه بازسازی شده آن در فرم جدید صحنه ای نبوده است.

نوشته این متن بسیار خوب تنظیم شده به شکلی که از دل آن اتفاق بزرگ بخش های از دغدغه های این زن بیرون کشیده شده و شخصیت چند گونه او را در دیالوگ هایش به ما معرفی می‌کند به اصطلاح روانشناسی تداعی از سلسله مردهای که در زندگی به سراغش آمده اند به تصویر می کشد و سعی می‌کند تا از یاد نبریم این زن در میانسالی روایتگر زنانی شده که در آمریکای بعد از رکود اقتصادی سر بیرون آورده اند و می خواهند از حسن ظاهر خود به نفع ادامه زندگی خودشان بهره ببرند و هرچه به استنلی که خواهر شوهر خود است نزدیک تر می شود، نمی‌تواند از این موهبت برای سر به راه آوردن او بهره ببرد و این می‌شود که چه با زبان و چه با نقش های حسی که برای خواهرش بازی می کند قصد دارد او را تحت تاثیر قرار دهد و حالا که خودش در این موقعیت معلق در میان زمین و آسمان قرار گرفته خود را از شر حس سرخوردگی نسبت به زندگی روزمره خواهرش رهایی دهد.

انتخاب فرم سالن آرنا یا قاب عکسی برای نشان دادن هویت بلانش چون قاب های عکس متوالی بسیار درست و زیبا بوده و صدای بازیگر برای هر دیالوگ که مخاطب قرار است بهتر بشنود، یاری رسان است و قرار دادن داستان در سرویس بهداشتی که غربی ها به آن rest room می گویند، نشان از درک مناسب کارگردان از طراحی الگویی این طراحی صحنه دارد و هر چه بیشتر جلو می رویم بیشتر به یک نوعی مطمئن می شویم که بلانش نه به گفتن خاطره ذهنی خود بلکه در حال بالا آوردن مجموعه ای از زشتی ها و تلخ های زندگی گذشته خود است و این سرویس بهداشتی انتخاب درستی بوده است.به هر روی خوشحالیم که در این روزگار کرونا زده درب سالن های نمایش به روی مشتاقان باز شده و هر لحظه تعداد نمایش های آماده اجرا بیشتر می شود و با این حساب روزهای روشن و خوبی پیش رو خواهیم داشت.برای مجموعه آموزشی افرا به مدیریت آقای مهرداد هنرمند هم آرزوی موفقیت دارم و خوشحالیم که فرصت دیدن این اثر را برای همه ما ایجاد کردند.


افشین عموزاده لیچایی –  دکترای تخصصی تئاتر و عضو هیات علمی دانشگاه گیلان 

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://bazbarankhabar.ir/?p=21935

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

تصویر روز:

پیشنهادی: