- 06 اردیبهشت 1402
- انتخاب سردبیر
- کد خبر 30482
- 48 بازدید
- بدون نظر
- ایمیل
- پرینت
true
true
true
true
true
true
true
true
سایز متن /
false
باز باران خبر/معرفی کتاب رشت، یک شهر بیست داستان/ گردآوری و مقدمه کیهان خانجانی که توسط انتشارات نیلوفر/۱۴۰۲ روانه بازار نشر شده است .
کیهان خانجانی، متولد ۲ خرداد ۱۳۵۲ در رشت است. دوران دبیرستان به ادبیات علاقمند شد و دیدارش با نصرت رحمانی (شاعر معاصر که در رشت می زیست) این علاقه را تشدید کرد. نخستین داستانش (رخش) سال ۱۳۷۱ در نشریات چاپ شد. نیمه دهه ۷۰ پس از آشنایی با احمد گلشیری، در دانشگاه دهاقان (اصفهان) کارگاه داستان برگزار کرد و هنوز در گیلان و تهران و استان های مختلف به این کار مشغول است.
او در مقدمه کتاب آورده است:
این کتاب گزیدهای است از داستانهای نویسندگان گیلان که در انتخابشان سعی بر این بوده تا رشت در قامت شهری با سابقهی صدسالهی شهرنشینی، به عنوان دروازهی مدرنیته از راه تفلیس و قفقاز، به مثابهی شخصیت باشد نه تیپ، تصویر باشد نه قاب، مظروف باشد نه ظرف.از همانزمان که مدرنیته و هنر مدرن، به صورت ترجمه و حضور هنرمندان، از راه تفلیس و قفقاز وارد گیلان شد، به غیرِ هنرِ همیشگیِ شعر، هنرهایی چون نقاشی و نمایش و موسیقی، و فنونی چون ترجمه و پژوهش و روزنامهنگاری، بیشترین هواخواه را میان اهل هنر و فن و مخاطبانشان داشته، و بازخوردش به شکل کمی و کیفی مشهود بوده است، و موجزترین فهرستی که در این مجال بتوان لااقل از دو هنر و دو فن ارائه داد، ذکر نام ده نفر به مثابهی بسیاران است:
نقاشانی چون حبیب محمدی، جلیل ضیاپور، بهمن محصص، اردشیر محصص، حسین محجوبی، محمدصادق بریرانی، فریده لاشایی، معصومه سیحون، قاسم حاجیزاده، آیدین آغداشلو و…
تئاتریهایی چون حسن ناصر، دایینمایشی، گریگور یقیکیان، اکبر رادی، منیره و سوسن تسلیمی، فرخلقا هوشمند، فرامرز طالبی، بهروز بقایی، محمد یعقوبی، محمد رضاییراد و…
پژوهشگرانی چون ابراهیم پورداوود، محمد معین، جلال ستاری، محمد روشن، ابراهیم فخرایی، اردشیر آوانسیان، احمد مرعشی، عطاءالله تدین، محمود پاینده، سیروس شمیسا و…
مترجمانی چون کریم کشاورز، بهآذین، احمد سمیعی، سیروس طاهباز، محمدتقی غیاثی، محمود محرر خمامی، بهرام مقدادی، فرهاد غبرایی، مهدی غبرایی، احمد نوریزاده و…
البته خاستگاه تمام این نامها، بیش از آنکه جغرافیای یک استان باشد، پروژهی مدرنیته بوده است.
اما در گیلان، زمانی با آثار داستانی روسها محشور شدیم که هنگام افول نویسندگیشان بود و دیگر از آن شکوه ادبیات دوران تزاری و دوران پساانقلابیِ پیشااستالینی خبری نبود. پس آنچه از همسایه ما را رسید چیز چندانی به لحاظ ادبیات خلاقهی مدرن نداشت.
اما در نقاشی، نمایش، موسیقی، روزنامهنگاری، ترجمه و تحقیق، سنت روسها و بهویژه ارامنه بر هنرمندان این استان تأثیر مطلوب گذاشت.
در این کتاب آثاری از نویسندگان گیلانی می خوانیم:
۱/ داستانهایی از رشت:
خانهی پدری / م. ا. بهآذین (۱۲۹۳)کوچههای پیر / مجید دانشآراسته (متولد ۱۳۱۶) سیسالهها / حمید قدیمیحرفه (متولد ۱۳۱۷)تپهای از نمک / ابوالقاسم مبرهن (متولد ۱۳۳۲)آدمها در پایان راه / اکبر تقینژاد (متولد ۱۳۳۷ )میدان عاشقی / بهناز علیپور گسکری (متولد ۱۳۴۷)دوچرخهسواران خیابان بیستون / کیهان خانجانی (متولد ۱۳۵۲)روسان باموئیدی / علی مسعودینیا (متولد ۱۳۵۶)خطِ سوم / راحله ثابتنیا (متولد ۱۳۵۹)بر این طریق / شبنم بزرگی (متولد ۱۳۶۳)دربِ دیوانخانه / مجتبی تقویزاد (متولد ۱۳۶۳)موزهی گیلتاج / اسماعیل سالاری (۱۳۶۴ رودسر)تاواریشمظفر / سعید جوزانی (متولد ۱۳۶۵)
۲/ طرحهایی از رشت:
کنجکاوی / علی عمو (نوشتهشده در سالیان ۱۲۸۸ تا ۱۲۸۹)سکته در میدان فرهنگ / هادی جامعی (متولد ۱۳۱۵)حمام محتشم / منوچهر لمعه (متولد ۱۳۱۷)باران / مهکامه رحیمزاده (متولد ۱۳۳۱)چلّهنشین / محمد اکبری (متولد ۱۳۴۸)
داستان از بدو ورود مدرنیته به این استان، با گیلانیان بوده است اما هنرِ اول آنان نبوده است. نویسندگان این ولایت معمولا هنر یا فنی مکملْ همزمان با داستاننویسی داشتهاند. با اینهمه، در دورههای مختلف دستوبال نویسندگان این خطه خالی از داستان نشده است.
کیهان خانجانی در مقدمه کتاب سوالهای را مطرح می کند و اینگونه به آنها پاسخ می دهد:
چرا برای گردآوری گزیدهی حاضر، داستانهایی با محوریت مکان رشت اندک بودهاند؟
یکم اینکه این مسأله مربوط به داستاننویسی بسیاری از نقاط کشور است؛ چرا که پشتوانهی هزار سال شعر و شطحیات و حکایات که دوری میگزیدند از محورهای مختصات مکان و زمان، بر داستان سایه انداخته است. گویی در نزد بسیاری از نویسندگان ایرانی هر آنچیز که لامکان و لازمان است، و دستنیافتنی و اثیری، برتر است و ارجح.
دویّم اینکه برخی دوریگزیدن از مکان را گاه بهاشتباه دال بر محدودیت متن و خواننده شمردهاند و دلیلی برای ترجمهشدن.
سیّم اینکه چون بسیاری از نویسندگان ایرانی سویهای سیاسی داشتهاند، نشانیهای زمانی و مکانی را نوعی لو دادن «سوژهی مورد نظر!» میدانستهاند. بیزمانی و بیمکانی گریزی ناگزیر بوده است برای فرار از سانسور و خودسانسوری. همچنین ذکر نام بسیاری از مکانها توسط امرِ قدرت، در بسیاری از زمانها، مکروه و مذموم و ممنوع بوده است.
چهارم اینکه در دورههای مختلفِ یأس اجتماعی، آثار نویسندگان درونگرایانه شده است و به دور از مکان عینی.پنجم اینکه ذکر نام بسیاری از مکانها، با تغییر نامگذاریها و شکلها، مطلوب و محبوب نویسندگان نبوده تا وارد داستانشان شود.
اما چرا نویسندگان گیلانی گویی کمتر از نویسندگان سایر نقاط کشور به مکانهای شهر پرداختهاند؟
نخست اینکه رشت شهری نبوده در جوار شهرصنعتی؛ رشت ساخته نشده، به شکلی زولبیایی و محلهای وسیع شده، و از این حیث توفیر دارد با آبادانِ در جوار صنعت، یا اصفهان، یا شیراز. وقتی میگوییم ادبیات جنوب، یعنی وجود استعمار مدرن؛ وجود صنعت نفت که هم به پروژهی مدرنیزاسیون و هم مدرنیته یاری رساند؛ وجود شهری چون آبادان که با تعاریف تئوریک از شهرسازی و شهرنشینی، نخستین «شهر» ایران است به معنای واقعی. آن شهرها صنعت-فرهنگ داشتند و رشت زراعت-فرهنگ. هنر و ادبیات مدرن فقط بر اساس مدرنیتهی فرهنگ رشد نمیکند، مدرنیزاسیونِ صنعت نیز میخواهد. از این حیث، سه دورهی حکومتِ پساقاجار، نهتنها التفاتی به این استان نداشتند بلکه بغض هم داشتند. بنیادیترین اساس مدرنیزاسیون «راه» است. این استانِ فرهنگی، سهسال است که راهآهنی نیمهفعال دارد، و بیستسال است که بزرگراهی نیمهتمام.
دو دیگر اینکه بسیاری از نویسندگان نسل اول و دوم، بنا به آرمان عدالتمحور، حامیان زحمتکشانی بودند چون کارگران و کشاورزان.
رشت در قیاس با جنوب و اصفهان و حتی شیراز، پایگاه صنعتی مهمی نبوده تا چندان کارگر صنعتی بپروراند، پس میماند کشاورزان و نظام اربابرعیتی. و این از همان ابتدا در آثار داستاننویسان گیلان برجسته بود.
همچنین بسیاری از نویسندگان جوان دههی چهل و پنجاه که نسل دوم داستان این استان بودند، خدمت سربازی را بهصورت سپاهدانش و سپاهبهداشت و سپاهترویج گذراندند؛ پس عجیب نیست بسیاری از آثارشان در روستا بگذرد.
و اما آنان که در مکان شهر بودند، چرا از مکان شهر ننوشتند؟
چون سر باز میزدند از نوشتن دربارهی خیابان و پیادهرو و رستوران و پارک و… که محل تردد و تفننِ طبقهی متوسط و مرفهی شهری بود، چرا که زحمتکشان در قهوهخانهها و حاشیهی شهرها و کارگاهها بودند.
سه دیگر اینکه طبیعت در رشت نبوده، بلکه رشت در طبیعت بوده است. در بسیاری از نقاط این شهر، حتی اکنون که فشردهترین شهر ایران است به نسبت جمعیت و مساحت، اگر خانهای سه پنجره داشته باشد رو به سه جهت، هر کدامش رو به منظرهای است متفاوت از نمای پنجرهی دیگر؛ یکی رو به رودخانه، یکی رو به پلِ روگذر و آپارتمانهای نخراشیده، یکی رو به باغ یا حتی شالیزار.
صدای پیچیدن بادهای چندگانهی بومی در برگ درختان و صدای باران و صدای جریان آب دو رودخانهی گوهررود و زرجوب در رشت، موسیقی و شعر میآورد و انواع گیاهان رنگبهرنگ، نقاشی میآورد. هنرهای گفتهآمده، بر نگرشِ ذهنی و داستانِ مکانگریز و طبیعتمحور تأثیر دوچندان میگذارد. استان گیلان هنوزاهنوز در فیلمها و سریالها به عنوان نوعی اتوپیای مصون مانده از ماشینیسم و ویرانگریِ زیستِ مدرن جلوه داده میشود!
برخی از نواحیِ هنرخیز ایران مانند اصفهان تجسدِ تاریخی دارند چون خشکاند؛ گویی زمان در آن اقلیم میماند و نمیپوسد؛ سنت نیز، حسنها نیز، و البته قبحها نیز.
پس گویی با دو نوع تاریخ مواجهیم، تاریخ عینیِ اصفهان و تاریخ ذهنیِ رشت؛ شهری با حضور تاریخ و شهری بیحضور تاریخ؛ سنتهای خوبی که با بد میمانند و سنتهای بدی که با خوب میروند.
بنابراین با وجودِ ماندگاریِ کلاسیسیم در نواحی مرکزی، مدرنیسم نیز میتواند وسعت بگیرد، اگرچه در برخی زمینهها به دلایلی که گفته آمد، کندتر.آنان تاریخی دارند که اگر حاکمش مرتجع بود، سبب خیر شد و سازهی مسجد و پل و عمارت و باغ برجا گذاشت. اگر آن مکانها بمانند، برخی از قبحهای سنتش میمانند؛ اگر نمانند، آن اقلیم نمیماند. گویی نویسندگان در این نواحی با نوعِ سویهای که برای ترجمه و تألیف داشتند، به دنبال راهکاری برای این انشقاق و ثنویت بودهاند؛ مثلا با ترجمهیآثار بورخس یا نوشتن داستانهایی چون «یکلیا و تنهایی او»، «ملکوت»، «معصوم پنجم» و غیره. در این جریان اگر نویسنده دورنمای اندیشیدگی نداشته باشد، خطرِ بازتولیدِ سنت و ایجادِ ارتجاعِ مدرن تهدیدش میکند. حال اگر این دورنما را داشته باشد، تجسد تاریخ بههمراه نگاه انتقادی به اکنون، در لایهلایهی داستانش حضور خواهد داشت.
همین مبحث را – البته با توجه به بستری سکولار، نه چون اصفهان – میتوانیم در مورد شیراز شاهدِمثال بیاوریم؛ با خشکیاش، ماندگاریِ مکانهایش، و آثار داستانیاش. و حتی در مورد جنوب، که اگر دریا دارد و شرجی، بارانِ اندک دارد و زمینی خشک.
جغرافیای گیلان، گویی بیش از هر مکانی، تاریخش را رقم زده است. گاه به نظر میرسد تاریخ رشت از میرزاکوچک آغاز میشود و پیش از آن، چندان چیزی به دیدار نمیآید. چرا؟
چون رشت تجسد تاریخ ندارد به خاطر باران، رطوبت و فرسایش. گویی در رشت، تاریخ یعنی اکنون. جز انگشتشماری امکنه، قدیمترین عمارتها، با تعمیرهای مدام، بیش از ۱۵۰ سال قدمت ندارند. گویا تاریخِ این خطه، برای داستاننویس گیلانی یک کلمه است: حالیا. رو به جلو دویدن و به اکنون نگریستن؛ و حداکثر تا میرزاکوچک به پشتسر نگاه کردن.
خواندن کتاب رشت به شدت به دوستداران ادبیات داستانی توصیه می شود.
true
true
true
true