باز باران خبر/فارغ از سیاست و احوالاتش می نویسم :
هنوز در خاطرم هست روزی که میهمان دیار میرزا بودید سید
میهمان مردم گیل و دیلم
فاصله چندانی با شما نداشتم
همان زمان هم گفتم چشمانتان حرف ها داشت …
نمیدانم اسمش را خستگی بگذارم یا حسرت یا اخلاص و…
ولی خوب میدانم شهادت برازنده ی خادم مردم بود
فقط خادم مردم که نه خادم الرضا هم بودید
آن زمان فکرش را هم نمیکردم که شبانگاهی در نقطه ای دور ، به اصلاحی که روی زبان ها افتاده گم بشوید و صبحگاهی با خبر شهادتتان چشم بگشایم …
راست گفته اند که أفْضَلُ النّاسِ أنْفَعُهُم لِلنّاسِ
و اجرت استجابت دعا هایت بود…
ناراحتم از اینکه فعل هایم رنگ و بوی گذشته گرفته و همه مضارع هایم ماضی شده
ناراحتم برای از دست دادن هموطنانم
نه اینکه هیچ مشکلی وجود ندارد نه
نه اینکه همه چیز گل و بلبل است نه
ناراحتم چون بالگرد سقوط کرده نه انسانیت!
راستی سید
دیشب مردم این دیار دل نگران تان بودند
همراهِ بارش باران های نقره ای و چشم به پرچم بارگاه ملکوتی امام هشتم برایتان دعای توسل زمزمه کردند
عاقبت بخیر شدید سید
ضامن آهو در شب ولادتش چه خریدارانه نگاهتان کرد…
زهرا_نجاتی