
بازباران خبر/مجیدمصطفوی/آیین رونمایی از کتاب «برف تابستانی» در خانه فرهنگ بهانهی خوبی بود تا با نویسنده آن گفتگویی داشته باشیم.علیرضا محمودی ایرانمهر از جمله نویسندگانی است که داستانگویی یکی از دغدغههای اصلی او در نویسندگی است.
ابر صورتی؛ مجموعه ۹ داستان که در نشر چشمه منتشر شده است یکی از آثار شناخته شدهی این نویسنده است . داستان کوتاه «ابر صورتی» برنده جایزه بهرام صادقی در سال ۱۳۸۲ شد و سپس به چند زبان از جمله انگلیسی، آلمانی، فرانسه و … ترجمه شدهاست.
علیرضا محمودی ایرانمهر نویسندهای است که در داستانهایش رویکردهای اجتماعی و نگاهی منتقدانه و بیطرفانه به موضوعات و روابط انسانی دارد. با این نویسنده دربارهی مسائل گوناگون ادبیات امروز ایران و آثارش به گفتگو نشستیم که در زیر میخوانید.
بیوگرافی:علیرضا محمودی ایرانمهر (متولد ۱۳۵۳ مشهد)، منتقد، داستاننویس و فیلمنامهنویس ایرانی است. کتابهای بریم خوش گذرونی، سفر با گردباد، ابر صورتی، بارونساز، فریدون پسر فرانک، اسم تمام مردهای تهران علیرضا ست، از جمله آثار داستانی اوست. فیلمنامه فیلمهای دل خون، راز و شطرنج باز را نوشتهاست.
*🔹 برای آغاز گفتگولطف کنید شمه ای از زندگی ادبی و هنری خودرا بیان کنید؟ برنامه نوشتن روزانه شما چگونه است؟
آغاز نویسندگی من به اواخر دهه شصت برمیگردد یعنی زمانی که هنوز نوجوان بودم و رویای نویسنده شدن برایم آرزوی شیرین دوردست بود. آن زمان کار های کوتاهی از من در مجله اطلاعات هفتگی منتشر میشد و همین مرا به به سوی دنیای نویسندگی حرفهای هدایت کرد. اینک بیش از دو دهه است که به صورت حرفهای مینویسم یعنی زندگی و معاش خود را از طریق نوشتن تامین میکنم. معمولاً صبح تا ظهر که ذهنم شفافتر است داستان مینویسم و بعد از ظهر ها مشغوله کارهای دیگری چون نوشتن مقاله یا کلاس های آموزش نویسندگی میشوم.
🔹️* چه شد که به نویسندگی روی آوردید و اولین داستان شما چه بود؟ و شما این مسیررا چطور پیمودید؟ وچطور شما به عنوان یک نویسنده شهرستانی خوش درخشید؟
واقعاً نمیدانم چه شد که من نویسندگی روی آوردم. شاید در آغاز نوعی جاه طلبی بوده است. نویسنده شدن آرزوی من بود. ولی آرزوهای کوچک و بزرگ بسیار دیگری نیز در زندگیم بودند که هیچ وقت محقق نشدند. شاید دلیل واقعی نویسنده شدم آن باشد که سالها آن را به صورت واقعیتی ملموس تصور میکردم. برای همین تمام ناکامی هایی که به راحتی می توانست مرا در هم بکوبد و نابود کند اثر چندانی رویم نگذاشت. چون در خیال بر خلاف واقعیت خود را نویسندهای موفق میدیدم. ولی کم کم این خیال غیر واقعی بر واقعیت پیروز شد
*🔹️ دردنیای داستان نویسی و فیلم نامه نویسی شما تجربه های زیادی دارید. بین این دو فضا چه شباهت ها و تفاوت هایی می بینید؟
از این جهت که سینما و ادبیات هر دو بار روایت سروکار دارند بسیار شبیه هم هستند. اما کار نویسندگی داستان با نویسندگی فیلمنامه تفاوت بسیار دارد. در دنیای نویسندگی داستان شما شباهت زیادی به راننده فرمول یک دارید. رانندگی بدون هیچ هدف مشخصی ست و فقط در پیستی که به هیچ مقصدی نمیرسد با سرعت بسیار زیاد در تنهایی میرانید و کارتان با ظرافت و زیبای خارق العادهای همراه است. اما در دنیای فیلمنامهنویسی زندگی شما شباهت زیادی به یک راننده تاکسی دارد. برای هر مسیری که میروید باید هدف مشخص داشته باشید. بیش از زیبای رانندگی باید تمام حواستان به کرایه مسافران و جریمه پلیس و کوتاه ترین مسیرها در ترافیک سنگین شهر باشد
* 🔹️ شما را خیلیها با کتاب ابر صورتی میشناسند و این اثر را دوست دارند ازجمله خودم. ترجمههایی هم از این کتاب در کشورهای مختلف صورت گرفته، ممکن است در این مورد توضیح بفرمایید؟ سوژه ابرصورتی چگونه در ذهن شما شکل گرفت؟عنوان مجموعه داستانهایتان را برچه اساس انتخاب می کنید؟
رویای نوشتن ابر صورتی در روزگار پایان کودکی من شکل گرفت یعنی روزهای هولناک جنگ و پنجشنبه های تلخی که تابوت شهیدان را به شهر باز میگرداند. من تقریبا هر پنجشنبه دیر به مدرسه می رسیدم چون تماشای صف طولانی ماشینهای حمل تابوت مسحورم می کرد. به عکس شهیدان خیره میشدم و فکر میکردم این عکس چقدر با چیزی که درون آن تابوت است ربط دارد. همان موقع میدانستم که با این تاثیر تکان دهنده جنگ کاری خواهم کرد. اما تا سالها بعد راهی برای بیانش پیدا نکردم تا در یک بعد از ظهر غمگین جمعه ناگهان پشت ماشین تایپ نشستم و شروع به نگارش کردند. شش ماه هر هفته نسخه ی تازهای از این داستان را مینوشتم ولی چون درست از کار در نمیآمد آن را کنار میگذاشتم و دوباره سراغش میرفتم. لحظه ای که ناگهان متوجه شدم داستان متولد شده است در همان لحظه بغضم ترکید و تا چند روز بعد اشکم بند نمیآمد.
*🔹️ مدتی است از کتابی با نام حافظ خوانی خصوصی حرف می زنید و بخشهایی از آن را در فضای مجازی به اشتراک میگذارید.این کتاب در چه مرحله ای است؟ چند سال پیش شایعه شده بود که کتاب شما شباهت هایی به رمان (جز از کل) دارد. چقدر موافق این شباهت هستید؟
تایید یا رد این این ادعا از طرف من بی فایده است. چون سرانجام این رمان منتشر خواهد و خواننده میتوانند قضاوت کنند که شباهتی میان این رمان با هر اثر دیگر مییابند یا خیر. من پانزده سال مشغول نوشتن این رمان بودم و در این سالها برشهای کوتاهی از کتاب را در فضای مجازی منتشر میکردم. حافظ خوانی خصوصی بازتابی از تاثیر عمیق حافظ بر زندگی انسان معاصر ایرانی است. آدم هایی که برای مشکلات امروزین خود در لابهلای دیوان حافظ راه حلهای غافلگیر کننده مییابند. در این رمان شاهد روابط آدمهایی هستیم که فقط از طریق معنای پنهان و اسرارآمیز شعرهای حافظ قادر به درک یکدیگر هستند . در پانزده سال گذشته دروغ و تهمتهای حیرت انگیزی درباره من و این کتاب منتشر شده است. این شاید اتفاقی منحصر به فرد باشد که کتابی قبل از نوشته شدن و انتشار مورد نقد و حمله قرار میگیرد. اما از جهت دیگر خوش شانسی عجیبی نیز برای حافظ خوانی خصوصی به شمار می رود. بارها از دوستانی که گمان می کردند کتاب منتشر شده است شنیده ام که برای خرید کتاب به کتابفروشی رفتهاند و جوابی عجیب از فروشنده شنیدهاند: نویسنده هنوز مشغول نوشتن کتاب است. این اتفاق جالبی ست که این کتاب قبل از تولد خود زندگی میکند.
* 🔹️ با توجه به اینکه شما مدرس داستان نویسی هستید،تاریخچه تاسیس کارگاه های داستان نویسی به چه زمانی برمی گردد و این کارگاه ها چه مسیری را طی کرده اند؟ آیا مسیر پیموده شده در جهت اعتلای اجرایی و بالا رفتن بهره وری آنها در تمام مقاطع تاریخی بوده است یا نه؟ ،چه توصیه ای برای کسانی که اول راه هستند دارید؟
راستش من اطلاع دقیقی از تشکیل اولین کارگاه های داستانی در ایران ندارم اما می دانم بزرگانی چون هوشنگ گلشیری و دیگران از دهه شصت به این سوی جلسات تخصصی داستان نویسی را برگزار میکردهاند. به گمان من نویسندگی در خلوت و انزوای نویسنده اتفاق می افتد. تمام این فضاها و کارگاه ها در بهترین حالت فقط میتوانند تسهیل کننده کار برای هنرجو باشند. البته نکته مهم تشخیص فضای بد از فضای خوب است. چون بسیاری از کسانی که امروز مشغول تدریس ادبیات داستانی هستند بیشتر باعث گمراهی و سرگردانی هنرجویان می شوند و خود مانعی بزرگ برای موفقیت علاقمندان نویسندگی هستند.
* 🔹️چگونه می توان از استاندارد بودن کارگاه ها در حال حاضر اطمینان حاصل کرد؟ آیا نیاز به وجود افرادی یا هیاتی برای تایید صلاحیت استادان وجود ندارد؟
به نظرم چنین کاری ممکن نیست. و هر نوع دخالت پلیسی در این کار شرایط را بدتر میکند. به گمانم بهترین محک خود هنرجویان هستند که ببینند آیا با حضور در فضای کارگاه رشد میکنند یا دستشان خالی تر از قبل شده است.
*🔹️ آیا تسلط به عناصر داستان، مکتب های ادبی، و انواع رفتارهای روایی برای تمام افرادی که به این کارگاه ها مراجعه می کنند، راهگشاست؟ وجود کلاس های داستان نویسی را چقدر ضروری میدانید؟
بیگمان دانش ادبی برای هر نویسنده ای بسیار مهم است. اما ضرورت اصلی به مهارت استفاده از این دانش برمیگردد. یک کارگاه خوب نویسندگی می تواند مسیر را برای هنرجو کوتاه کنند اما در نهایت خود فرد باید این مسیر را طی کند.
*🔹️ روش تدریس و آموزش شما در کلاس های داستان نویسی چگونه است؟ شنیده ها حاکی ازاین است که کلاسهای شما خیلی شلوغ می شود؟
من در دورههایی کارگاههای بسیار بزرگ و شلوغ داشتم که معمولا در سالن سینما ایران در تهران برگزار می شدند. اما سالها ست که دیگر کارگاه عمومی نویسندگی برگزار نمیکنم. فقط چند هنرجوی خاص و خصوصی دارم که سال هاست با هم کار می کنیم و می کوشم مسیر موفقیت و انتشار آثار شان را تسهیل کنم.
*🔹️ دیده شده گاهی افراد پس از مدتی متوجه می شوند به نقد ادبی گرایش دارند. آیا قاعده و قانون خاصی در این زمینه وجود دارد؟ شما غیرازنوشتن داستان، دررابطه بانقد داستان هم فعالیت دارید دراین باره می شودتوضیحی ارائه دهید؟
نقد ادبی دانشی بسیار تخصصی و جدی و پیچیده است. نقد ادبی رابطه تنگاتنگی با فلسفه مدرن دارد. نقد ادبی را بدون درک دقیق جریان های مهم اندیشه و ایدئولوژی در قرن بیستم نمیتوان درک کرد و انجام داد. اما در فضای عمومی نقد ادبی بیشتر به معنای پیدا کردن ایراد کار هاست. منتقد در معنای واقعی آن همچون کاشف و دانشمندی است که به جستجوی لایههای پنهان متن میرود. ولی منتقد ادبی در شکل عمومی بیشتر شبیه کاریکاتوری از شرلوک هلمز است که در هر کتابی به دنبال جرم نویسنده میگردد.
*🔹️ با توجه به اینکه صدای گیرایی درخوانش داستان دارید بخصوص اجرای ابرصورتی وانتقال حس وحال داستان به شنونده ، به نظر شماجایگاه کتابهای صوتی در شرایط فعلی جامعه که مردم کمتر کتاب میخوانند، کجاست؟
کتابهای صوتی روز به روز اهمیت بیشتری پیدا می کنند و میتواند بخشی از جای خالی مطالعه را در زندگی معاصر پر کنند. من در طول بیست سال گذشته بخش بزرگی از ادبیات داستانی ایران را به صورت صوتی اجرا و تهیه کردهام اما راستش را بخواهید خود مخاطب این آثار صوتی نیستم و ترجیح میدهم کتاب کاغذی را با انگشتان خود لمس کنم و با چشمانم بخوانم.
* 🔹️چطور میتوان کتابخوانی را در سبد مصرفی جامعه قرار داد؟
پاسخ این سوال به پژوهشی گسترده و استراتژیک در ابعاد ملی نیاز دارد. این تحول فرهنگی بزرگی است که به دهها سال کار جدی اجتماعی نیاز دارد. ولی مهم ترین کار من نویسنده آن است که داستانهای قابل خواندن بنویسم. به گمانم یکی از دلایل دور شدن جامعهی ایران از مطالعه تولید و تبلیغ انبوه کتابهایی ست که ارزش یک بار خواندن هم ندارند.
*🔹️ یک ایده از مرحله ای که به ذهن شما میرسد تا زمانی که به داستان تبدیل شود چه مراحلی را طی میکند؟
مهمترین مسئله آشکار شدن ایده است. تا قبل از تولد ایده فقط افکار خام و پراکندهای وجود دارند که سالها در ذهن باقی میمانند. اما لحظهای که این افکار به شکل یک ایده متولد میشوند موتور ذهن نویسنده نیز به کار می افتد و بعد از آن همه چیز خود به خود پیش می رود تا داستانی نوشته و متولد شود.
*🔹️ با وجود پررنگ بودن فضای مجازی، آیا لطمه ای به نویسندگان و مترجمان عرصه ادبیات وارد شده است یا خیر؟
فضای مجازی فقط یک ابزار است. شیوه برخورد با آن زیانبار یا کمک کننده بودنش را مشخص میکند. ولی به طور کل بر این باور هستم که شکل و شیوه استفاده از فضای مجازی در ایران و دیگر نقاط جهان نوعی آسیب عمیق ذهنی ـ شناختی و گسست اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرده است که به کیفیت زیست انسانی آسیب می زند. این آسیب جهانی شامل ادبیات و مطالعه کتاب نیز میشود. *🔹️ به نظر خودتان بین اولین کتابهایتان و اخرین اثرتان شیوه ی نویسندگی تان را تغییر داده اید؟شیوه نویسندگی من تغییراتی کرده ولی اساس و اصول آن بیش از سی سال پیش تا امروز ثابت باقی مانده است. در این سالها چیزی که پیوسته در حال تغییر بوده دریافت و نگاه من به زندگی ست.
*🔹️ درپایان ازآینده داستانی خود بگوییدوآیا کتابی دردست انتشاردارید؟
بزرگترین پروژه ای که با تمام جانم آن را دنبال میکنم همان رمان حافظ خوانی خصوصی است که درد زایمان آن همچنان ادامه دارد.
