باز باران خبر/ “دیک فاسبوری” نامی است که در تاریخ ورزش جهان نه فقط به دلیل یک مدال المپیک بلکه به خاطر تحولی که در شیوه اندیشیدن و عمل کردن ایجاد کرد، جاودانه شده است.
او در زمانی که همه ورزشکاران پرش ارتفاع از الگوهای سنتی و تکراری استفاده میکردند با روشی متفاوت و غیرمعمول وارد میدان شد و جهانیان را شگفتزده کرد. در ( المپیک ۱۹۶۸ مکزیکوسیتی ) فاسبوری وقتی پشت به میله پرید و با قوسی غیرمتعارف از آن گذشت، بسیاری از تماشاگران و حتی داوران در ابتدا متعجب شدند. اما همین حرکت غیرمتعارف بهسرعت به استانداردی جهانی تبدیل شد و تا امروز نیز هیچ ورزشکاری در سطح حرفهای از شیوهای غیر از «فاسبوری فلاپ» استفاده نمیکند.
این تحول تنها یک تغییر تکنیکی در ورزش نبود بلکه نمادی است از آنکه چگونه شکستن قواعد تثبیتشده و جرائت داشتن برای نگاه متفاوت میتواند آینده یک حوزه را متحول کند.
ریشه نوآوری فاسبوری را اگر با دقت تحلیل کنیم در واقع پاسخی بود به ناکارآمدی روشهای رایج؛ او ورزشکاری متوسط بود که با شیوههای قدیمی نمیتوانست موفق شود. همین محدودیت باعث شد که بهجای ادامه تقلید از دیگران مسیر تازهای را جستوجو کند. این همان منطق “بنیادین نوآوری” در سازمانهاست؛ جایی که محدودیتها و ناکامیها اغلب زمینهساز تغییرات بزرگ میشوند. سازمانی که در بازار رقابت قدرت چندانی ندارد یا منابع محدودی در اختیار دارد اگر صرفاً راه رفته دیگران را تکرار کند، هیچگاه به موفقیت چشمگیری نخواهد رسید. اما اگر محدودیتها را به فرصتی برای بازتعریف روشها تبدیل کند، احتمالاً به نوآوریهایی دست خواهد یافت که فراتر از انتظار رقباست.
از دیدگاه علمی این نوع نگاه به تغییر ریشه در نظریههای روانشناسی تکاملی و شناختی دارد. انسانها معمولاً تمایل دارند از الگوهای آشنا پیروی کنند، زیرا امنیت روانی بیشتری در تقلید نهفته است؛ اما آنچه تحولآفرینان را متمایز میکند، توانایی عبور از «تعصب بر سنت» و ورود به قلمروهای ناشناخته است. فاسبوری این الگو را بهخوبی به نمایش گذاشت. بسیاری از مدیران نیز در سازمانهایشان به دلیل ترس از شکست یا فشارهای نهادی همچنان به همان رویههای قدیمی وفادار میمانند، حتی اگر دیگر کارایی نداشته باشند. فقط تفاوت در اینجاست که برخی مدیران بهجای پیروی از جریان غالب حاضرند در برابر تمسخر بایستند و شیوهای جدید را آزمایش کنند.
یکی دیگر از جنبههای جالب داستان فاسبوری اعتماد او به خلاقیت فردی است. او نه مربی ویژهای داشت که این شیوه را به او بیاموزد و نه الگویی برای تقلید؛ او تنها با تکیه بر حس درونی خود روش جدید را شکل داد.
این نکته برای مدیران ارزشمند است،
زیرا در سازمانها هم بسیاری از ایدههای نو از دل افراد عادی بیرون میآید، نه الزاماً از تیمهای تحقیق و توسعه رسمی.
اما تفاوت اصلی در این است که آیا سازمان فضا و جرئت کافی برای آزمودن ایدهها را برای افراد خلایق فراهم میکند یا نه.
حبیب جهانی
دیدگاهتان را بنویسید