هر روز خبر بستری شدن، بدحال شدن، انتوبهشدن و مرگ یکی از عزیزان کادر درمانی را میشنویم. از پزشک و پرستار و پرسنل اتاق عمل و بیماربر و نامهرسان بیمارستان… آماری که کمشمار نیست.
دو روز پیش دکتر دیوشلی متخصص کودکان در انزلی، دیروز صبح خبر فوت همکار گرامی دکتر منصف متخصص طب اورژانس را شنیدیم و امروز آقای دکتر بخشعلیزاده و بسیارانی دیگر.
نمیخواهم متنی احساساتی بنویسم از ویروسی با رفتاری ناشناخته و نو که روزهامان را تیره کرده و پرچم سیاه بر در خانههامان برافراشته و دلهامان را کدر کرده است؛ که اگر بخواهم از اشکهامان بگویم طوماری بلند میشود. میخواهم از حادثهای نحس و چرنوبیلوار در ایران، بهویژه گیلان بنویسم. حادثهای مهیب در حال رخدادن است. کادر درمان، پزشکان و پرستاران به دندانههای کوچک چرخ عظیم کشتار تبدیل شدهاند.
روند کشتهشدن کادر درمانی، روند مرگهای روزانه و خاکسپاریهای خاموش و بی خبرانه، باید واکاوی شود.
هرگونه دیرکرد و اهمال در اطلاعرسانی، هر گونه بیتدبیری و بیبرنامگی و غیرمهم جلوهدادن در ابتدای بحران، فقدان تجهیزات محافظتی کادر درمان در روزهای ابتدای بحران، عدم وجود الکل و موادضدعفونی و ماسک و گان برای پزشکان در مطب، تاخیر در قرنطینه کردن، عدم اختصاص بودجه همه و همه به معنای کمر به قتل عمد بستن کادر درمانی است، به معنای انتشار ویروس در خانوادهها و مردم در سطح شهر است.
خاطرمان باشد توان کادر درمانی چه به لحاظ کیفی، چه کمی پایانپذیر است. اگر جان و توان کادر درمانی رو به فرسایش رود، اگر پزشکان متخصص داخلی و عفونی و بیهوشی و طب اورژانسمان کاستهشوند، پس از دورههای کمون بعدی نیروی متخصصی برای درمان نخواهیم داشت.
در این حادثهی چرنوبیلوار، در این حادثهی نخبهکش هر چه این آمار سرّی باشد و هر چه اطلاعات ناروشن و مبهم به مردم داده شود، سهل انگاشتن از سوی مردم عادی بیشتر و چرخهی ویروس طولانیتر خواهدبود.
مریماسحاقی – نویسنده و متخصص کودکان