دوشنبه / ۲۲ بهمن / ۱۴۰۳
×
پیشگیری را قربانی درمان کردیم!
یادداشت/ فرهاد خراسانی

پیشگیری را قربانی درمان کردیم!

تیم والیبال بانوان مرکز وکلای گیلان پنجم شد
با عملکرد درخشان در سومین المپیاد ورزشی؛

تیم والیبال بانوان مرکز وکلای گیلان پنجم شد

باز باران خبر/ معرفی کتاب این هفته ما مربوط میشه به کتاب “قلندر و قلعه” به نویسندگی سید یحیی یثربی که توسط انتشارات قو چاپ و منتشر شده است؛ این داستان براساس زندگی شیخ شهاب الدین سهروردی نوشته شده که همه شما رو به مطالعه این کتاب دعوت میکنیم. بخش کوتاهی از کتاب را در […]

کتاب قلندر و قلعه
  • کد نوشته: 14339
  • جمعه ۱۱ مهر ۱۳۹۹
  • 117 بازدید
  • بدون دیدگاه
  • برچسب ها

    باز باران خبر/ معرفی کتاب این هفته ما مربوط میشه به کتاب “قلندر و قلعه” به نویسندگی سید یحیی یثربی که توسط انتشارات قو چاپ و منتشر شده است؛ این داستان براساس زندگی شیخ شهاب الدین سهروردی نوشته شده که همه شما رو به مطالعه این کتاب دعوت میکنیم.

    بخش کوتاهی از کتاب را در زیر بخوانید:

    یحیی کودک ده ساله آشفته از خواب می پرد. در خواب می بیند که بر فراز بام خانه با یک بال قصد پرواز به دوردست ها را دارد ولی با یک بال نمی شود پرواز کرد. مردی که بال دیگر را در دست دارد از او می خواهد تا به دنبالش برود!
    تعبیر خواب او جستجو و یافتن علم و معرفت است و از اینجاست که سفر جسمانی و سلوک روحانی یحیی آغاز می شود…
    کتاب قلندر و قلعه نه تنها روایتی رمان گونه و دلنشین از زندگی شیخ شهاب الدین سهروردی است بلکه دفتری کوتاه و ساده برای معرفی اندیشه های فلسفی و عرفانی شیخ اشراق همچنین تحجر و کوته فکری های زمانه زندگی او نیز می باشد.
    شهاب‌الدین یحیی بن حبش سهروردی ملقب به شیخ اشراق از حکما و عرفای بزرگ قرن ششم هجری ایران است. او در سال ۵۸۷ هجری در سن ۳۶ سالگی به دستور قاضی حلب کشته شد. مرگی اسرارآمیز که تنها جز برای عارفان راه حق و عاشقان کوی دوست رقم نخورد؛
    “… یحیی، دیده باز کن، منم سیندخت! بیا! وقت پرواز است!
    بدن سهروردی تکانی خورد و در آن میان، چیزی از او جدا شد که عین او بود، اما بسی باشکوه تر و زیباتر!
    در برابر دختر ایستاد و او درحالی که بدن سهروردی را نشان میداد گفت:
    یحیی آن که میبینی از خاک است و در جهان خاکی می ماند. اما تو اکنون آماده پروازی. شانه هایت را ببین!
    سهروردی نگاه کرد، دو بال را دید که روییده بر شانه هایش…!
    پرواز آغاز گردید و دوباره موج و جنبش سراسر عالم را فراگرفت. رفتند تا مرحله ای که قالب ها همه فروریختند، جان ها به هم آمیختند و همه یکی شدند و راه بالا را در پیش گرفتند. تابینهایت… و من به خود آمدم که وقت فریضه صبح بود…”


    منبع: روابط‌عمومی اداره کل کتابخانه های عمومی استان گیلان/ سازمان بسیج رسانه استان گیلان

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *