دهه چهل، اوج «گنج قارون»ها بود و فیلمهایی که مردم برایشان سینماها را ساعتها پیش از اکران، تسخیر میکردند و کارگردانهای فرنگدیده و فرنگ رفته هرچه میساختند، نه کسی سراغی از آنها میگرفت و نه صفی برایشان درست میشد اما قدم گذاشتن به سالهای پایانی این دهه این موازنه را کمکم به هم زد. فیلمهای […]
دهه چهل، اوج «گنج قارون»ها بود و فیلمهایی که مردم برایشان سینماها را ساعتها پیش از اکران، تسخیر میکردند و کارگردانهای فرنگدیده و فرنگ رفته هرچه میساختند، نه کسی سراغی از آنها میگرفت و نه صفی برایشان درست میشد اما قدم گذاشتن به سالهای پایانی این دهه این موازنه را کمکم به هم زد.
فیلمهای فارسی، آنقدر به ابتذال و تکرار کشیده شدند که فیلمسازان موج نویی فرصت پیدا کردند کمی سر از کتابها و تئوریها بلند کنند و کمی سادهتر با روایتهایی آشناتر به سینما بپردازند و همین شد که «گاو» و «قیصر» توانستند یکدفعه جای تمام آنچه را که سینمای ایران نداشت پر کنند. درست همین سالها بود که سینمای گیج ایران، منتظر معجزهای بود برای به تباهی نرفتن؛ معجزهای که از آنهمه بزنبزن و صحنههای اروتیک و پوچهای بیمعنی جدایش کند و آن را به سینمایی گره بزند که هنر بود و قصه و تکنیک و رنگ و نور و همه چیز. همین سالهای پایانی دهه چهل بود که کانون پرورش فکری کودکان به کمک سینما آمد و کمکم قواره سینمایی که از فرهنگ ایرانی میآمد و در چارچوبهای بینالمللی میگنجید راه خود را پیدا کرد.
سینماگران موج نویی از یک طرف هرآنچه را که در چنته داشتند در داستان و روایت و تکنیکهای سینمای مدرن به کار بستند و از طرفی دیگر نسلی که تا دیروز عاشق و شیفته خشونت و جاهل مسلکی بودند جای خود را به جوانهایی دادند که میخواستند چیزی بر پرده سینما ببینند ،علیحدهتر از هر آنچه نامش را فیلم فارسی گذاشته بودند.
آنها آغاز کردند و ادامه دادند
همین دهه چهل و پنجاه بود که بستر پرورش و قوام کارگردانهایی مثل سهراب شهید ثالث، بهرام بیضایی، عباس کیارستمی، خسرو سینایی، کامران شیردل، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، مسعود کیمیایی، علی حاتمی، امیر نادری، فریدون گله، بهمن فرمان آرا، خسرو هریتاش، پرویز کیمیاوی و… شد تا سالهای بعد از آزمون و خطایی بیست ساله و البته به یادگار گذاشتن چندین فیلم شاخص قدم به دهه ۶۰ بگذاریم؛ دهه شصتی پر از جنگ و زخم و تصویر؛ اما همین دوران پر درد و رنج بود که انگار باز هم بستری فراهم کرد تا سینمای ایران راوی خودش باشد و آن نگاه غربی که حاصل ذوقزدگی ابتدایی به سینمای آنطرف بود، به استحاله در فرهنگ ایرانی و همین جغرافیایی ختم شود که حالا جنگ داشت روزبهروز زخمیتراش میکرد. بههر صورت بعد از انقلاب، قانونهای فیلمسازی دوباره تدوین شد و در نهایت سینمای ایران سال ۶۲ زیر سایه قوانین و ضوابط جدید فیلمسازی به راهش ادامه داد و دوباره چهرههای جریانساز سینمای ایران مثل عباس کیارستمی، بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی به روند تأثیرگذاری مثبتشان بر سینمای ایران ادامه دادند و چندین و چند فیلم درجه یک و درخشان ساختند که نه فقط در قاب و حافظه مردم ایران ماندند، بلکه باعث شدند منتقدان جهانی سینما به احترام سینمای ایران کلاه از سر بردارند و همینجا بود که ما دیگر سینمایی مخصوص خودمان نداشتیم؛ سینمایی داشتیم که حرفهایش حرفهای یک مرز محدود نبود، حرفهایی بود برای دیدن و شنیدن تمام جهان. همین روزهاست که جوانترهایی مثل ابراهیم حاتمیکیا، مجید مجیدی و ابوالفضل جلیلی با گرایشها و ایدئولوژیهای مختلف پا به عرصه گذاشتند و حرفشان را در قد و قواره سینما با متد روز سینما زدند و سوار قطار سینمای درخشان ایران شدند. دهه شصت، دهه برکت سینمای ایران بود و برگزاری منظم جشنواره بینالمللی فیلم فجر نه تنها سینما را از بیش از هر زمان دیگری به دل و قلب مردم نزدیک میکرد بلکه رفت و آمد سینماگران فرنگی را هم به ایران باز کرد و البته کم نبودند این وسط، فیلمهایی که بهدلیل نگاههایی متأسفانه سلیقهگرا و جزماندیش حیف شدند و سینماگرانی که عطای کار را به لقایش بخشیدند؛ اما بسیاری ماندند تا بسازند و چاره را به رفتن ندیدند. این آدمهای اهل ماندن و در خانه تلاش کردن، به عشق ریشه در ایران داشتند و حالا دیگر به اندازه تمام جهان شناسا بودند و چشم جهان را به سینمای ایران مجبور به دیدن کردند. اگر درخشش سینمای قبل از انقلاب را در جشنوارههای خارجی تنها به جایزه خرس نقرهای برلین فیلم «باغ سنگی» پرویز کیمیاوی محدود میبینیم در عوض دهه شصت و دهههای بعدش را باید دهه کارگردانها و جایزههای ریز و درشت سینمای بینالملل بدانیم.
کیارستمی و کوروساوا
میراثداران سینمای موج نو ایران، از اواخر دهه شصت کارشان در سطح بینالمللی بسیار بیش از گذشته به چشم آمد آنقدر که در همین دهه و درستتر اگر بگوییم سال ۱۳۶۸ عباس کیارستمی با «کلوز آپ» توانست برنده جایزه ویژه منتقدان جشنواره فیلم مونترال را از آن خود کند. این فیلم در سطح بینالمللی آنچنان مورد تمجید و توجه منتقدان قرار گرفت که طی سالهای متمادی توانست در لیست بهترین آثار سینمای آسیا و جهان از سوی نشریات مختلف قرار بگیرد و نشریهای مثل «سایتاندساوند» آن را وارد لیست ۵۰فیلم برتر تاریخ سینما کند و البته که این تمام ماجرا نبود و جشنواره فیلم بوسان «کلوزآپ» را در لیست ۱۰فیلم برتر تاریخ سینمای آسیا نیز قرار داد؛ یعنی درست و دقیق، جایی که کوروساوا ایستاده بود و چه تمجیدها که از کیارستمی نکرد. در همین سال فیلم جذاب و دیدنی و خاطرهانگیز محسن مخملباف یعنی «بایسیکل ران» هم برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره ریمینی ایتالیا شد.
عصر طلایی فتح قلهها
دهه هفتاد را هم باید یکی از دهههای درخشان سینمای ایران بهحساب آورد که باز هم کیارستمی با فیلم «زندگی و دیگر هیچ»اش کلید فتح به قلعه جشنوارههایی انداخت که به لطایفالحیل نمیخواستند سینمای ایران را ببینند. این فیلم سال ۱۳۷۰ برنده جایزه بهترین فیلم در بخش نوعی نگاه جشنواره فیلم کن شد و کیارستمی هم مهمترین فیلمساز ایرانی لقب گرفت که هر سال تمام دنیا چشم به خبر تولید و اکران آثارش داشتند. یک سال بعد، مسعود کیمیایی با فیلم «دندان مار» جایزه ویژه جشنواره مونترال را بهدست آورد. سال ۷۲ جایزه بزرگ جشنواره سه قاره نانت فرانسه به فیلم «آب، باد، خاک» امیر نادری رسید. سال ۱۳۷۳ فیلم سینمایی «بادکنک سفید» بهکارگردانی جعفر پناهی و نویسندگی عباس کیارستمی، چهره شاخص دیگری را در عرصه کارگردانی به دنیا معرفی کرد و فیلم برنده جایزه دوربین طلایی جشنواره فیلم کن شد. سال ۱۳۷۵ جشنواره فیلم توکیو جایزهاش را به فیلم «مسافر جنوب» پرویز شهبازی اهدا کرد. از این جوایز و حتی بیشتر از این در این سالهای دهه هفتادی کم نداشتیم مثلاً و اگر تنها بخواهیم به معتبرترین جایزههای تاریخ سینما اشاره کنیم باید باز هم نام بیاوریم از عباس کیارستمی با فیلم «طعم گیلاس» که جایزه بزرگ نخل طلای کن را برد و «بچههای آسمان» مجید مجیدی هم توانست جوایز بسیاری را در جشنوارههای مختلف درو کند و حتی برای اولین بار سینمای ایران با «بچههای آسمان» نامزد کسب جایزه بهترین فیلم زبان خارجی اسکار شد. ناصرخان تقوایی هم آن روزگار فیلم میساخت و درخشان میساخت و با «ناخدا خورشید» برنده پلنگ برنزی لوکارنو شد. مجید مجیدی سال بعد با «رنگ خدا» جایزه بهترین فیلم جشنواره مونترال را برای بار دوم دریافت کرد. «سکوت» محسن مخملباف مدال طلای طرف پارلمان ایتالیا از جشنواره فیلم ونیز را به گردن انداخت. کیارستمی اما همچنان یکهتاز سینمای ایران در جهان بود و با هر فیلمش زیر بارانی از جایزه خیس میشد و سال ۱۳۷۸ هم با فیلم «باد ما را خواهد برد» جایزه بزرگ هیأت داوران و فیپرشی جشنواره فیلم ونیز را از آن خود کرد. این جوایز و درخشش کارگردانهای ایرانی ادامه داشت تا به دهه بعد پا گذاشتیم.
حالا دیگر نوبت فتح اسکار بود
شروع دهه هشتاد با جوایز کن برای فیلمهای ایرانی بود، اما این دیگر ذائقه ایرانیها را انگار راضی نمیکرد و از طرفی نوبت درخشش بازیگران ایرانی در سطح بینالمللی هم بود. سال ۱۳۸۶ بالاخره بازی بازیگران سینمای ایران هم دیده شد و رضا ناجی برای بازی در فیلم «آواز گنجشک»های مجید مجیدی جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره فیلم برلین را از آن خود کرد. همین دهه هشتاد بود که جهان، چهره دیگری از سینمای ایران پشت دوربین دید، چهره مردی که در فیلمهایش دغدغهها و سؤالهایی ازلی ابدی داشت و خودش معروف شد به مردی که دوست ندارد ته فیلمها و حرفهایش را نقط بگذارد و ببندد؛ اصغر فرهادی. اصغر فرهادی سال ۱۳۸۷ با فیلم «درباره الی» جایزه خرس نقرهای بهترین کارگردانی جشنواره فیلم برلین را برد و سال بعد و با فیلم بعدیاش یعنی «جدایی نادر از سیمین» رکورددار کسب جایزه بین کارگردانهای ایرانی شد و بعد از جایزههایی مثل خرس طلایی جشنواره فیلم برلین و بهترین فیلم زبان خارجی جشن گلدن گلوب، حالا دیگر نوبت فتح اسکار بود و فرهادی با همین فیلم و برای اولین بار جایزه اسکار بهترین فیلم زبان خارجی را با خود به ایران آورد.
فقدان دیروز و حضور فرداییها
هرچه نسل اول پابهسن میگذاشتند شاگردان با واسطه و بیواسطه آنها سنگر را نگه میداشتند و هنوز اگرچه کسانی مثل کیارستمی نیستند و تقواییها فیلم نمیسازند اما افتخارآفرینی برای ایران و سینمایش تعطیل نشده و نسلبهنسل انگار که به پیش میرود. دهه ۹۰ هم کم و خالی از این حضورها و جایزهها و افتخارها نبود. جعفر پناهی سال ۱۳۹۰ با فیلم «پرده» جایزه خرس نقرهای بهترین فیلمنامه جشنواره فیلم برلین را گرفت و یکسال بعد، کارگردان جوان فیلم «ماهی و گربه» یعنی شهرام مکری در بخش افق نو برای مضمون نوآورانه فیلمش موفق شد جایزه بهترین فیلم جشنواره ونیز را از آن خود کند. سال ۱۳۹۲ رخشان بنیاعتماد با فیلم سینمایی «قصهها» جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره فیلم ونیز را دریافت کرد و باز هم این جعفر پناهی بود که سال ۱۳۹۴ برای دومین بار با فیلم سینمایی «تاکسی» جایزه خرس طلایی جشنواره فیلم برلین را برد. اصغر فرهادی جای خودش را در دل عاشقان و منتقدان سینما در هر کجای جهان بازکرده بود و «فروشنده»اش برای دومین بار جایزه بهترین فیلم زبان خارجی را از آکادمی اسکار برای سینمای ایران دریافت کرد و حالا دیگر ایران به هر چه میخواست در سینما رسیده بود و هیچ جای توقف نبود. همین فیلم «فروشنده» بود که برای شهاب حسینی جایزه بهترین بازیگر مرد از جشنواره فیلم کن را به ارمغان آورد. سال ۱۳۹۶ فیلم «لرد» محمد رسولاف جایزه بهترین فیلم بخش نوعی نگاه جشنواره فیلم کن را گرفت و فیلم سینمایی «بدون تاریخ، بدون امضا» وحید جلیلوند جایزه بهترین کارگردانی در بخش افق نو جشنواره فیلم ونیز را از آن خود کرد. نوید محمدزاده هم برای بازی در این فیلم جایزه بهترین بازیگر مرد این بخش از جشنواره را دریافت کرد و این داستان، یعنی داستان فیلمهای درخشان و حضورهای درخشان در عرصه بینالمللی سینمای ایران همچنان ادامه دارد./ روزنامه ایران
دیدگاهتان را بنویسید