۱- هفتهای که در آن قرار داریم، هفته کتاب و کتابخوانی است. بسیاری از ناشران برای بهبود اوضاع اقتصادی و گذاشتن مرهم بر زخمهای بیشمار اقتصاد کتاب، فراخوان تخفیف دادهاند تا شاید یادمان برود، در حال حاضر قیمت خرید کتاب چند صفحهای با قیمت خرید نیم تا یک کیلو گوشت یکی شده و […]
۱- هفتهای که در آن قرار داریم، هفته کتاب و کتابخوانی است. بسیاری از ناشران برای بهبود اوضاع اقتصادی و گذاشتن مرهم بر زخمهای بیشمار اقتصاد کتاب، فراخوان تخفیف دادهاند تا شاید یادمان برود، در حال حاضر قیمت خرید کتاب چند صفحهای با قیمت خرید نیم تا یک کیلو گوشت یکی شده و چه بسیار مردمی که از خرید هر دو در این شرایط محروم هستند.
قبلا برنامهی تلویزیونی «کتابباز» داشتیم و توسط آن عدهای با کتاب و فرهنگ کتابخوانی آشنا میشدند، حالا که این برنامه تعطیل شده است، در محله ما یک کاسب به ظاهر خلاق و رِند از عنوان این برنامه استفاده کرده و در هیبتی سه طبقه، رستورانی با عنوان «کبابباز» افتتاح کرده است با بالکنی رو باز در طبقه سوم که میتواند یک شب رویایی را برای شکم مشتریانش فراهم کند.
صبح با پوستری که حاوی «شعار آینده خواندنی» است مواجه شدم، در راه رفتن به مهدکودک، پسرم پرسید: بابا این ساختمون چیه، گفتم: اینجا رستوران «کباب بازه» است. گفت: بابا کتاب! گفتم: نه بابا کباب!
گفت: بابا شب برام کباب میخونی؟ گفتم:چشم بابا، ناهار کباب میگیرم که سه نفری بخونیم!
۲- از سامانه فیپا، یک ایمیل حاوی نظرسنجی برایمان ارسال شده است. نشستهام و یکبهیک میخوانم. آیا از شرایط صدور مجوز راضی هستید؟ بله- خیر، دلایل و پیشنهاد خود را بنویسید.
مینویسم خیر! وقتی تایید یک روی جلد بیش از یک هفته طول کشیده است، در زمانهای که هر روز قیمت کاغذ افزایش مییابد و همه بررسی مجوز کتابها مجددا از استانها گرفته شده و به تهران ارجاع شده، حتی اعلام وصول کتابها دیگر در مراکز استان نیست، چه رضایتی میتواند ایجاد کند، جزء جراحت و زخم!
در دولت گذشته صدور مجوز کتاب به استانها سپرده شده بود و پروسه بررسی کتاب سی تا چهل و پنج روز به طول میانجامید و فرآیند صدور مجوز طرح روی جلد، یک روزه انجام میگرفت. حال که همه چیز سختتر شده و بازگشت به عقب انجام گرفته، باید راضی باشیم؟
۳- اوایل سالجاری کمیته بررسی خرید حمایتی کتاب، یکی از کتابهای تئوریکِ ما در حوزه نقد و فلسفه را خریداری کرده است. از ابتدای سال تاکنون هنوز پول خرید آن که با کسر ۳۰ درصد بوده را پرداخت نکردهاند، هر بار هم تماس گرفتهایم میگویند، پول نیست این درحالی است که هنگام تحویل کتاب، قیمت هر بند کاغذ نهصد و شصت هزار تومان بوده و حالا یک میلیون و اندی قیمت دارد!
۴- نمایشگاه کتاب اخیر در شهر تبریز که بعد از نمایشگاه تهران بزرگترین نمایشگاه کتاب به شمار میرود، همراه با یک بدعت و خلاقیت بود. البته ما شرکت نکردیم به دهها دلیل، چون کتاب در این فرآیند زخمی و نابود میشد، نحوه انتخاب کتاب گزینشی بود. پول کتابهای فروش رفته با کسر چهل درصد و پس از یک ماه واریز میشد و این مسئله کمکی به اقتصاد ورشکسته اصحاب نشر و خاصه ما نمیکرد. در واقع مزیت نمایشگاههای استانی و کتاب تهران به شیوه سابق نه به شیوه «هایپرمارکت کتاب تبریز» این بوده که ما میتوانستیم در مواجههای مستقیم با مخاطب از فضای کتاب با مخاطب صحبت کنیم، خود مولف حضور پیدا کند و مخاطب با او آشنا شود و…
اما تقلیل نمایشگاه کتاب تبریز به «هایپرمارکت کتاب تبریز» از جمله اقدامات خلاقانه و لابد مدبرانه خانه کتاب، مشاوران و تصمیمسازان بود.
۵- چند روز پیش که برای انجام کاری به سامانه مراجعه کردم با سامانه نظارت مردمی مواجه شدم که حکایت از حاکمیت نوعی تفکر در دستگاه مربوطه دارد و لابد مدعی هستند همیشه امکان بازگشت به گذشته وجود دارد و میپندارند با ایجاد فضای رعب و وحشت به جای ایجاد فضای دوستی و محبت و آشتی ملی موجب امنیت روانی، نزدیکی مخاطب کتاب و اصحاب نشر با تصمیمسازان فراهم خواهد شد. متاسفانه تصمیمسازان محترم متوجه نیستند که این دست رفتارها در طول تاریخ هیچگاه مثمر ثمر نبوده و موجبات گسست بیشتر را فراهم خواهد آورد؛ بنابراین تا زمانی که این وضعیت حاکم باشد به جای مشورت و حق انتخاب دادن، اجبار جایگزین شود، هیچ امیدی به خیر نیست! با این رویکرد بیشتر از آنکه آینده خواندنی باشد، خوردنی است!
دیدگاهتان را بنویسید