جمعه / ۲۰ تیر / ۱۴۰۴
×
به مناسبت ۲۹ آذر ماه، سالروز درگذشت گلچین گیلانی؛

شعر معروف بازباران با ترانه و یک دنیا خاطره

باز باران خبر/ ۲۹ آذر سالروز درگذشت «گلچین گیلانی» شاعر «باز باران» مجدالدین میرفخرایی، متخلص به گلچین گیلانی، شاعر و پزشکی بود که ۱۱ دی ۱۲۸۸ خورشیدی در حوالی روزگار مشروطه در گیلان زاده شد و پس از ۶۳ سال عمر در ۲۹ آذر ۱۳۵۱ چشم از جهان فروبست. 
شعر معروف بازباران با ترانه و یک دنیا خاطره
  • کد نوشته: 38206
  • پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳
  • 80 بازدید
  • بدون دیدگاه
  • باز باران خبر/ امروز پنجشنبه ۲۹ آذر مصادف است با سالروز درگذشت شاعر شعر معروف «باز باران» مجدالدین میرفخرایی، متخلص به گلچین گیلانی پزشک، شاعر و از سرایندگان شعر نو فارسی که ۱۱ دی ماه سال ۱۲۸۸ خورشیدی در محله سبزه میدان شهر رشت زاده شد و پس از ۶۳ سال زندگی پربار سر انجام در ۲۹ آذر سال ۱۳۵۱ در شهر لندن چشم از جهان فروبست.
    به گزارش باز باران خبر؛ گلچین گیلانی اوایل جنگ جهانی دوم و زمانی که در غربت به سر می‌برد، شعر «باران» را به یاد دوران کودکی خود سرود و حدود ۳۰ سال بعد از سرایش، این شعر به کتاب‌های درسی راه پیدا کرد و در دل‌وجان کودکان نشست.
    شعر «باز باران با ترانه» یکی از شعرهایی است که در خاطره جمعی ایرانیان مانده و گاه آن را در روزهای بارانی زمزمه می‌کنیم و «شاد و خرم» به دوران کودکی می‌رویم.
    او تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش شهر رشت گذراند و دوره متوسطه را در تهران به پایان رساند و سپس در فلسفه و علوم تربیتی دانش‌آموخته شد. وی پس از آن به انگلستان رفت و در رشته بیماری‌های گرمسیری تخصص گرفت و دیگر به ایران بازنگشت.
    گلچین گیلانی از نوجوانی به شاعری پرداخت و کم‌کم به شهرت دست یافت.

    چند شعر از او در روزنامه‌های رشت و بعدها در مجله‌های ارمغان، روزگار نو، فروغ و سخن منتشر شد. شعر «بارانِ» او که بخشی از آن از چند دهه پیش به این سو در کتاب‌ فارسی سال چهارم ابتدایی به چاپ رسید، معروف است.
    بخش هایی از شعر معروف باز باران:

    باز باران با ترانه
    با گهرهای فراوان
    می خورد بر بام خانه
    یادم آرد روز باران
    گردش یک روز دیرین
    خوب و شیرین توی جنگل های گیلان
    کودکی ده ساله بودم
    شاد و خرم نرم و نازک
    چست و چابک با دو پای کودکانه
    می دویدم همچو آهو
    می پریدم ازلب جوی
    دور می گشتم ز خانه
    می شنیدم از پرنده
    داستان های نهانی
    از لب باد وزنده
    رازهای زندگانی

    بس گوارا بود باران
    وه چه زیبا بود باران
    می شنیدم اندر این گوهر فشانی
    رازهای جاودانی پندهای آسمانی
    بشنو از من کودک من
    پیش چشم مرد فردا
    زندگانی خواه تیره خواه روشن
    هست زیبا هست زیبا هست زیبا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *