نگاهی به رمان رویاها وهنوزهم رویاها


هنرمند تنها خلق شده ی خداوند راکشف می کند
رمان “رویاها وهنوزهم رویاها “ازحسین نوروزی پور “نویسنده و شاعر گیلانی “که نشر سیب سرخ تهران با۱۰۷ صفحه چاپ شده است.

درگیری ذهن راوی ،روشنایی وتاریکی ازکنار پنجره ودرون پرتلاطم او از تاریکی مبهمی که بانوعی ترس همراه با سیاه چالی که خودش ترسیم کرده است ،شروع می شود. دراصل راوی داستان یکی ازشخصیت های اصلی است که با روایت زخم های طاهره ،زخم های خودش را التیام می بخشد. البته پنجره می تواند ومی توانست نماد روشنایی وکور سویی به سوی خوشبختی باشد.
دراین کتاب بایک نوع پرسش فلسفی روبرو می شویم. طاهره بعداز راوی سهم به سزایی دارد ونخستین نکته ای که درباره شخصیت طاهره باید گفت ،هنجارشکنی وسرپیچی از روش ها وارزش های جامعه سنتی است. هرزخمی که در راوی هست درشخصیت طاهره هم دیده می شود. گاهی ازخودم می پرسم نویسنده با نوشتن این رمان می خواست زندگی خودش را در زندگی شخصیت اصلی داستان جستجو کند ! یا گم شده سال های متمادی با تک گویی ها وحدیث نفس خاطرات غم انگیز و آسیب هایی که دیده بود درجسم طاهره ویاحتی بایاد آوری داستان سگ ولگرد صادق هدایت ،روایت کند. اگرچه ذهن راوی آن قدر درگیر وفعال بود که تمرکز نداشت.
گاه روایتی را باشخصیت فرعی رها می کند وبه زخم های خودش می پردازد. سرمای درون زندگی اش اجازه نمی دهد که او موضوع واحدی را انتخاب و آن را همگام با سوژه وزندگی طاهره دنبال کند. فکرمی کنم هرجا کارذهنی همراه باتصویر.نوشته شد زیبا و دلنشین وهرجا وقایع را به یاد می آورد کارمتفاوت می شد. گسترش آشفتگی در زندگی شهری ،در قهوه خانه ،درخانه نویسنده ودر جای جای زندگی طاهره مشهود است. به گمانم راوی توانست آدم هایی رابه چالش بکشد که می خواستند ذهن بشر را درکنترل خودشان داشته باشند وانتخاب طاهره به یقین اتفاقی نبوده. طاهره پاک ودختر قالی باف روستایی بود که فقر ونیاز مالی واجتماع آلوده ،معصومیت وپاکی را از او می گیرد که به ناچار برای رهایی ،گاهی در خانه نویسنده یا کنار مردان در داخل قهوه خانه برای لقمه نانی سرک می کشد. این گونه است که اجتماع ،لطافت زنانه رااز او دزدیده است. میان تمام کشمکش های درونی شخصیت ،ما درجایی به زیبایی می خوانیم.
“من وطاهره درلا به لای درخت های جنگل می نشستیم و گاه هم می رفتیم تمشک می چیدیم. تیغ های خارتمشک ،دست هایم راسوزنی کرده بودند ولب های طاهره به وحشی ترین گل سرخ شباهت داشت. تمشک ها را دانه دانه توی دهانش می گذاشتم. “
فلاش بک همراه با تعلیق روایت ،مخاطب رامشتاق ومجاب می کند که متن را دنبال کند. به گمانم نگاه متفاوت نویسنده این رمان را از دیگر رمان ها متمایز می کند. برعکس عرف اجتماع که به زن بدکاره برای سرگرمی نگاه می کنند راوی اورا تحسین می کند. راوی آن قدر ها نقش می شود که خودش را به خاطر نداشتن امکانات مالی سرزنش هم می کند. .”طاهره روی بدنش یکی دوتا ازاین زخم ها ندارد بلکه ازنوک پا تافرق سر ،اززخم پوشیده شده است. “وماصدای زخم های راوی وطاهره رادرهمه جای این متن لمس می کنیم. یاد آوری وقایع ومقایسه ی آن بارنج های طاهره مخاطب راگاهی به فکر فرو می برد که چرا راوی این قدر پرگویی دارد امامن فکرمی کنم تمام موضوعات چون زنجیری به هم متصل هستند.
وهیچ چیز اتفاقی ، روایت نمی شود. از دارقالی وبردگی طاهره تا فرار ازخانه. واقعن می توان قضاوت کرد که نویسنده همه چیز را سیاه و سفید دیده ودرهیچ بخشی اززندگی طاهره خوشبختی ونورامیدی نبوده ؟! آیا توانسته زندگی دوران خودش رابه زمان حال وزندگی طاهره پیوند بزند. آیا این گره چیز شگفت انگیزی به مامی دهد! درصفحه ۱۰۵ می خوانیم.  “هردو ی ما زخم خورده ،هردوی مادریک زندگی دوزخی گرفتار بودیم. بال می خواستیم برای پرواز. “ویا زیباترین نمادی که درپایان کتاب می آورد “به آینه کنارکتابخانه که نگاه کردم ،تمام آینه خط خطی شده بود. دیدم بارژلب خط خطی شده ،خط هایی کنارهم ،خط هایی راست ،این جور چوب خط ها را یا درسربازی ویا در زندان ،مردها می کشند. “و آخرین شام طاهره کنار راوی است که در رویایش تلاش می کند
باقندشکن برفرق سر نویسنده ی لجوج بکوبد. والبته بانابودی او خودش رانجات بدهد. واینجابه قول شاعر “سنگی افتاد ــ غروب فروریخت “
بافروریختن دار قالی ،طاهره هم فرو ریخت.
کبری “کتایون” شالکویی

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://bazbarankhabar.ir/?p=25317

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

تصویر روز:

پیشنهادی: